روزهای زندگی

روزهای زندگی

وبلاگی برای بروز افکار من. برای بیان دیدگاههای من.
روزهای زندگی

روزهای زندگی

وبلاگی برای بروز افکار من. برای بیان دیدگاههای من.

تغییرات

آخرین هفته ها و روزهای ترم ۳ ارشد رو میگذرونم و دیگه در این مقطع داره درسم تموم میشه.

روزهای سه شنبه کلاس دارم.

امروز دانشگاه بودم و قرار شد ، برادرشوهرم اولین درس آشپزی اش رو اجرا کنه.

غروب که برگشتم ، همسر گفت برادرش تونست یه کته خوب درست کنه و خودش و برادرهاش و مادرش رو ساپورت کرد.

فکر کنم خودش هم خیلی خوشحال شد که تونست اینکار رو خوب انجام بده.


* * * چند روزه حالم خوب نیست. دل درد و دل پیچه و تهوع و سردرد و بیحالی و ضعف و عرق سرد دارم. هرچی دارو تو حوزه گوارش بود خوردم ولی هنوزم دردها پابرجا هستن.

خواهرم و شوهرش هم اینطوری شدن.


** * خواهربزرگم یه کیست تو پاش دراومده شنبه باید عمل بشه. احتمالا من باهاش برم که کمکش باشم. چون خیلی میترسه. خدا کمکش کنه مشکل حادی نباشه و با همین عمل حل بشه. کاش خدا با خواهرم مهربونتر باشه. خیلی تو زندگی اذیت شد.


** * قدیما چقدر ذوق شب یلدا داشتم. از هفته ها قبل برنامه براش میریختم. امسال هیچ ایده ای ندارم.