ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | ||||
4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 |
11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 |
18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 |
25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
* * * دو روز پیش، پدرِ زن بابای همسر فوت کرد و دیروز عصر مراسم تشییع جنازه اش بود. پدر شهید بود.
ما دیروز ظهر رفتیم ولایت و عصر تو مراسم شرکت کردیم و شب هم خونه شون رفتیم و امروز صبح هم برگشتیم یاسوج.
این دو روز سردردهام بدجور شدن.
* * * امروز ساعت ۲ قراره جلسه دانشکده تشکیل بشه و پروپوزال هامون ثبت بشه. فردا هم باید برم دانشگاه اگر اصلاحاتی داشت بگیرم و انجام بدم و همین هفته کارهاشو تمام کنم که دیگه دانشگاه تعطیله تا ۱۶ فروردین.
* * * یک هفته دیگه سال نو میشه و من هیچ کاری واسه خونه تکونی نکردم. خیلی خستمه.
سال تحویل شب قدره. ماه رمضون تو عیده. این درگذشته جدید هم به جمع باقی درگذشتگان پیوست و به کل امسال عید نداریم که نداریم!!
سالی که با شادی شروع نشه ، خدا عاقبتشو به خیر کنه.
* * * برادرم و جریان طلاقش یکساله که همه ی خانواده رو درگیر کرده. فجایا اتفاق میوفته که توان گفتنش رو ندارم!
اینقدر روابط بد هست. اینقدر مسائل بینشون بد و فاجعه باره که نمیدونم کدومشو بیان کنم. فقط دلم میخواد چشممام ببندم و وقتی باز کردم ببینم اینا طلاق گرفتن تمام شد و هر دو رفتن پی کارشون و دیگه هیچ وقت با خودشون و مسائلشون روبرو نشیم!
بابا و مامانم تو این جریان از همون اولش که سال ۸۵ بود تا الآن داغونِ داغون شدن.
بارها بابام گفت کاش بچه نداشتم ...
* * * چرا بدنم اینقدر کوفته است و نای کار کردن ندارم!
چرا دلم انجام دادن کاری رو نمیخواد. فقط درازکشیدن ولاغیر!
آه. هیچ دلخوشی شورانگیزی ندارم.
* * * اخیرا سریال ملکه شارلوت رو دیدم جالب بود! این زن چقدر قوی و شگفت انگیز بود که تونست یک شاه با بیماری روانی رو دوست بداره و مدیریتش کنه که بر سرزمین بریتانیا حکمرانی کنه. ازش بچه دار بشه و نسلی بوجود بیاره برای دوام سلطنت!
اینهمه شجاعت و جسارت و امید رو از کجا آورده بود. چه بار عظیمی به دوشش بود.
داستانش جالب بود.