ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | ||||
4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 |
11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 |
18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 |
25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
دیروز پروپوزال رو به استاد تحویل دادم. یه اصلاحیه گفت انجام بدم. دیشب انجام دادم و امروز صبح بردم بهش دادم و تو گروه تصویبش کردن.
امشب هم کارهای اداری مثل همانندجویی و پیشینه پژوهش از ایرانداک رو انجام دادم.
این دو روز از خستگی در حد هلاکم.
فردا هم باید برم دانشگاه برای ادامه کارها.
کارهای خونه و مدیریت خونه مادرشوهر هم همچنان برقرارن و خستگی مون رو صدچندان کردن.
همسر از صبح تا ظهر سرکاره. از ظهر تا ۱۰ ، ۱۱ شب هم پیش مادرش. واقعا کلافه شدم از این وضع.
نه جایی میتونیم بریم. نه خریدی. نه باهم بودنی.
دلم خیلی گرفته. خستمه. اعصاب ندارم.
ماه رمضان اومد و گرفتاری منو چند برابر کرد. میخواد طبق قانون مندی خاصی کارها رو انجام بدیم.
سرعت مصرف موادغذایی نسبت به اون زمان که ۲ نفر بودیم خیلی زیاد شده. زود زود میخواد بریم خرید تو این گرونی ها.
منِ بدبخت هم مدام باید فرایند آماده سازی شون انجام بدم.
مثلا مدام میخواد انواع لوبیا ، عدس ،ماش و ... بخری ، تمیز کنی ، بشوری، بذاری بخیسن و نفخشون گرفته بشه ، بپزی و بسته بندی کنی. انواع گوشت هم همینطور. سبزیجات هم همینطور.
تا میام خستگی قبلی ها رو در کنم بعدی ها رو باید سامان بدم.
قبلن اول هر فصل اینکار میکردم واسه ۳ تا ۶ ماهمون وسیله تو فریزر بود و من خلاص بودم. راحت برای هر وعده غذایی مون مواد غذایی نیم پز داشتم و کارهام انجام میشد.
الآن اینکارها رو ۲ هفته یکبار گاهی هم هر هفته انجام میدم. خدایی خیلی خسته شدم.
پریشب همسر یک صندوق گوجه گرفت. هنوز وقت نکردم خرد و بسته بندی کنم.
احساس میکنم تمام بدنم درد میکنه. دیشب گلوم هم درد میکرد شربت دیفن هیدرامین خوردم.
همینم مونده تو اسفند دم عیدی و کارهای مربوط بهش مریض بشم . وای خدا نکنه.
یه مشکل دیگه ام دارم. جدیدا کمرم خیلی درد میکنه. از بس پشت لب تاپ نشستم.
دل پیچه هام که دیگه گفتن نداره. همیشه همراه منه.
خریدهای لباس نوروزم رو تقریبا انجام دادم. مونده خریدهای همسر. ببینیم کی پول گیر بیاد.
خریدهای خونه برادرشوهر و کم و کسری هاش هم هنوز مونده.
اولین اتفاق اعصاب خرد کن امروز ...
موسسه ای که قرار بود به عنوان مشاور توش فعالیت کنم ، مصاحبه ها رو به کل کنسل کرد.
نمیدونم چه مشکلی برای موسسه شون پیش اومده. چون تازه تاسیس کرده بودنش ، داشتن جذب نیرو میکردن ، حالا به همه اطلاع دادن مصاحبه ها کنسله.
با توجه به اوضاع داغون اقتصادی کشور ، میشه حدس زد مشکلاتشون چی بود.
ولی این برای من خیلی ناراحت کننده بود. بالاخره یک فرصت شغلی متناسب با رشته ام فراهم شده بود.
اعصابم خرد خاکشیر شد ...
چندی پیش که بازم دلار گرون شده بود و مدام برق و آب و گاز هم قطع میشه ، یه پیجی استوری کرده بود : خدایا ما رو نیست و نابود بفرما
گمونم از بس فشار روحی بهش اومده بود، جرئت ابراز خشمش نسبت به مسببان این وضع نداشت ، راه راحت تر رو انتخاب کرد. دعا برای نابودی خودش بلکه خلاص بشه از این وضع کوفتی
خیلی خستمه. خیلی زیاد. خیلی خیلی زیاد ...
* * * جدیدا همسر سونوگرافی و آزمایشاتی داد و مشکلات جسمی براش پیدا شد. مثل کم کاری تیروئید شدید ، پولیپ در کسیه صفرا ، کیست در کلیه ، پروستات بزرگ شده ، کبد چرب گرید ۱
رفته چند دکتر قرص هایی دادن و دستوراتی. چند دکتر دیگه هم باید بره.
* * * خودمم از بس پشت لب تاپ نشستم کمردرد گرفتم. خیلی خسته شدم این دو سه ماه اخیر.
* * * پروپوزال دیگه آخراشه. امیدوارم بتونم شنبه تحویلش بدم. چند تا کارگاه دارم شرکت میکنم. یک کتاب دارم تموم میکنم. یک سریال طولانی ۷ فصله رو تمام کردم. تعدادی سریال رو هم شروع کردم.