روزهای زندگی

روزهای زندگی

وبلاگی برای بروز افکار من. برای بیان دیدگاههای من.
روزهای زندگی

روزهای زندگی

وبلاگی برای بروز افکار من. برای بیان دیدگاههای من.

عکس نامه بهار ۱۴۰۳ (بخش دوم)

دلم نیومد این عکس رو نذارم. اینقدر دوستش دارم که گذاشتمش پس زمینه ی گوشی ام تا هر روز نگاهش کنم 



این ساختمان قرمز هم دانشکده علوم انسانی دانشگاه ماست


نوروز ۱۴۰۲ مبارک

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

عکس نامه شهریور ۱۴۰۱









این چند تا عکسی که گرفتم از طبیعت اطراف یاسوج ، علی الحساب بمونه به یادگار از شهریور ۱۴۰۱


* * * دوستان وبلاگی عزیزم خیلی هاتون وبلاگهاتون دیگه آپدیت نیست. تو اینستا و واتس داشتمتون که از دسترس خارج شده. از احوالاتتون بی خبرم. اگر احیانا اینجا رو خوندین خبری بدین از خودتون.

* * * دوستان بلاگفایی ، بلاگفا بهم ریخته نمیشه واسه تون کامنت گذاشت. هرچقدر تلاش کردم نشد. سرعت نت من واویلا کمه.

* * * دوستانی که معمولا خاموش میخونین ، امیدوارم در صحت و سلامت بسر ببرید.

دانشگاه

اینجا دانشگاه ماست. در بهار 

اروپایی طور و دلربا 


عکس نامه ( آشپزی و عکاسی طبیعت ) و فیلم the others











* * *  عکس اول یه جور کته گوشته. که اخیرا فهمیدم بهش میگن گبولی گوشت که بندرعباسی ها درست میکنن.

عکس دوم دلمه که خرداد بود درست کردم. 

عکس سوم روز 13 بدر هست که من و همسری تک و تنها  رفتیم پارک جنگلی یاسوج. من غمگین بودم و دردهایی داشتم فردا صبحش بچه ام سقط شد.

عکس چهارم فروردین 97 هست تو جاده یاسوج به دهدشت.

عکس پنجم مربوط به زمستان 96 هست دقیقا روز قبل انتقالم با دوستانمون رفتیم توچال. اون روز خیلی هوا آلوده بود. وحشتناک. طوریکه اصلا تهران دیده نمیشد.

تو تهران چقدر تفریح کردن وقت و هزینه میخواد !!!

واسه یه تله کابین ناقابل ما از صبح تا غروب درگیر بودیم. البته بگم از اون سر تهران اومدیم این سرش. چقدم شلوغ بود تو اون هوای مزخرف.

آقا ما تله کابین سوار شدیم با دوستان بزن و بکوب و آواز و مسخره بازی دراوردیم تا ایستگاه 5. بچه ها گفتن بریم بالاتر ولی ما گفتیم همینجا بسه. خیلی شلوغه تا بخوایم برگردیم شب میشه. کل بعدازظهر رو ما سر صف بودیم که کابین گیرمون بیاد. آخرشم کابین ها رو مجبور شدن 6 نفره پر کنن. دو تا خارجی تو کابین ما گذاشتن. اولاش چیزی نمیگفتیم وسطهاش گفتیم بیخیال بزنیم و بخونیم اونها هم کیف کنن. خخخخخ باحال بود. چقدر سرد بود. یخ زدیم. ناهارمونم نزدیک غروب خوردیم!!!


حالا ما مفتی (رایگان) میریم طبیعت. ده دقیقه هم زمان نمیبره. کنار کوه پیاده میشیم و اونهایی که میخوان برن کوهنوردی چند ساعته با پا میرن و برمیگردن. البته بستگی به بالارفتن و ارتفاع داره. 


راستی حجم و پیکسل عکسها رو خیلی کم کردم تا بتونم آپلودش کنم واسه اینجا. دیگه اگر کیفیتش خوب نیست دلیلش اینه.


* * * و اما درباره فیلم the others :

راستش چون شب نگاهش کردم یکم حس ترس اومد سراغم.

هیجانی و رازآلود و کمی ترسناک بود. مخصوصا سکانسهای پایانیش که خانمه (گریس) فهمید اونها مردن. هم خودش و هم بچه هاش و در دنیای دیگری هستن و دارن با مرده های دیگه حرف میزنن.

وای یه حالی شدم.

در کل فیلم جالبی بود.





piknik - picnic

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.